یادته یه روز بهم گفتی تو یه پسر لوس و مغرور و از خودراضی هستی که میخوای همه دخترارو بازی بدی؟

یادته گفتی تو فقط با دخترا دوست میشی تا اونارو بازی بدی و چند روز بعد بندازیشون دور؟

راس میگفتی من اون موقع اینکارو میکردم چون میخواستم به تو ثابت کنم که بدون توهم میتونم زندگی کنم

فک میکردم با ازار دادن دخترای دیگه میتونم بهت ثابت کنم که اره منم میتون

اما همه ی اینا فقط فکر و خیال بود

اون موقع نمیدونستم دارم با تمام زندگیم لجبازی میکنم

اون پسر مغرور الآن بدون تو طاقت نداره

اشکاش دارن گونشو میسوزونن

قلبش مریضه نیاز به دارو داره

دارو قلب من تویی

تویی که میتونی با نگاهت تمام وجودمو اتیش بزنی

اون پسر جلوی تو کم اوورده

تو برنده شدی

تونستی منو شکست بدی

همینو میخواستی دیگه؟
خودت میدونی با کارات چه بلایی سرم میاری بازم میخوای ادامه بدی؟

باشه ادامه بده

هر ادمی صبرش تموم میشه

از خدا میخوام تا هرچه زودتر صبرمو ازم بگیره

صبرمو بگیره و نزاره ذره ذره خورد بشم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ چهار شنبه 19 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 13:45 نویسنده amir |

 

 

از نردبان ِ موهایت که پایین می آیم

در حیاط خلوت شانه هات

مهمانم کن به نوشیدن ِ یک فنجان

لبریز از شراب سرخ  لبت

و راهی ام کن

راه ِ زیادی نمانده

مقصد بعدی

ایستگاه  اول  قلب  تو


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ سه شنبه 18 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 15:59 نویسنده amir |

 

 

 

دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را

به عمق آبی دریا می دوخت

و شعرهای قشنگی

چون پرواز پرنده ها می خواند

دلم برای کسی تنگ است

کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد

و پری دلم را با وجود خود خالی

دلم برای کسی تنگ است

کسی که با من ماند


کسی که با من هست

دلم برای کسی تنگ است

که بیاید

و به هر رفتنی پایان دهد

دلم برای کسی تنگ است

که آمد


و پایان داد به همه ی دلتنگی ها

کسی



کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود

 

بـــاتـــمام وجـــودم دوســـــــــــــــــــــــــــــــــــتدارم عشــــــــــق مـن

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ سه شنبه 18 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 15:8 نویسنده amir |

 

 

دیده ای شیشه های اتومبیل را وقتی ضربه ای می خورند و می شکنند ؟  

شیشه خرد می شود ولی از هم نمی پاشد ؟ 

این روزها همان شیشه ام

خرد و تکه تکه

از هم نمی پاشم

ولی شکسته ام

حال و احوالم خوب نیست  به یه خواب طولانی مثل سفیدبرفی احتیاج دارم با این تفاوت که وقتی ازخواب پاشدم

برگردم به اول و هیچکیو نشناسم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ سه شنبه 18 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 13:13 نویسنده amir |

 

   


 

به تو عادت کرده بودم 

اي به من نزديک تر از من 

 

 

 

 

اي حضورم از تو تازه 
اي نگاهم از تو روشن 
به تو عادت کرده بودم 

 

 

 
 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ دو شنبه 17 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 22:36 نویسنده amir |

 

 

زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: “یواشتر برو من می ترسم” مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: “خواهش می کنم، من خیلی میترسم.” مردجوان: “خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!” زن جوان: “دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟” مرد جوان: “مرا محکم بگیر” زن جوان: “خوب، حالا میشه یواشتر؟” مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.” 

روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت. 

مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ دو شنبه 17 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 14:47 نویسنده amir |

دعای باران چرا؟

دعای عشق بخوان.

این روزها دلها تشنه ترند تا زمین.

خدایا....

کمی عشق بیار.

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ جمعه 21 / 4 / 1386برچسب:,ساعت 23:29 نویسنده محیا |

صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 8 صفحه بعد